- پاک بین
- آنکه نظری پاک دارد آنکه عمل کسان را حمل بصحت میکند
معنی پاک بین - جستجوی لغت در جدول جو
- پاک بین
- آنکه با نظر پاک بنگرد، پاک بیننده، نیک بین، آنکه به کسی یا امری بدگمان نباشد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاک نظری
کسی که دین و آیین راست و درست دارد، دین درست
پاکنهاد، پاک فطرت پاکزاد پاک سرشت
پاگیزه گردیدن، طهارت، طاهر شدن، تطهر پاک گردیدن پاکیزه گردیدن طاهر شدن طهارت طهر، منزه بودن تبارک تقدیس، از حیض بر آمدن قطع شدن خون حیض ماهیانه در وقتی که زن هنوز بسن یاس نرسیده است اقراء، صفای باطن یافتن، انجلا پس از خسوف و کسوف، سترده شدن زدوده شدن زایل شدن، یا از عیب یا عوار پاک شدن، برائت یافتن، یا از وام و جز آن پاک شدن، پرداختن آن برائت
آنکه سیرنهای پاک دارد آنکه سیرتهای پسندیده دارد
پاک گفتار درست گفتار
پاک گفتار پاک سخن راستگوی
آنکه ذهنی پاک دارد
پاک گهر پاک نژاد
عفیف معصوم عفیفه
پاک درون پاک باطن، جان پاک
پاکیزه تنی پارسایی عفت
کشور پاک خطه پاکبوم پاک زمین مقدس، پاک نهاد
در حال پای کوفتن در حال رقص کردن رقص کنان
آنکه بلیتهای ورودی را بازدید کند
هوشیار، هوشمند
فرانسوی برابر ندارد زبانزدی در انگارش
کسیکه به آینده فکر کند
کسی که بر تاس (کاسه) دعا نویسد و خواند تا تاس خود بحرکت آید و بجایی که وی خواهد رود تاس گردان
آنکه به وسیلۀ رمل و کتاب، طالع مردم را می بیند و بخت و اقبال و سرنوشت کسی را پیشگویی می کند، آنکه از طریق نخود، ورق، خطوط کف دست، فنجان قهوه و چیزهای دیگر حوادث را پیش گویی می کند، طالع بین، فال گو، فال گیر
آنکه سیرت های خوب و پسندیده دارد
بینندۀ باغ، آنکه به تماشای باغ برود، برای مثال باغ بین را چه غم که شاخ شکست / باغبان راست غصه ای گر هست (اوحدی - ۵۴۳)
کسی که به آینده فکر کند، عاقبت اندیش، کسی که پیشامدها و حوادث را پیش از وقوع حدس بزند
باریک بین، مراقب امور جزئی، دقیق، عیب جو، ایرادگیر
موشکاف، خرده بین، خرده کار، خرده شناس، خردانگارش، خرده گیر، خرده دان، نازک اندیش، نکته سنج، ژرف یاب، ژرف بین، مدقّق، غوررس
موشکاف، خرده بین، خرده کار، خرده شناس، خردانگارش، خرده گیر، خرده دان، نازک اندیش، نکته سنج، ژرف یاب، ژرف بین، مدقّق، غوررس
پاکیزه بوم، سرزمین پاک، خاک پاک، زمین مقدس
رقص کنان، در حال پاکوفتن، پای کوبی، پای کوبان
پاک باخته، کسی که در قمار تمام دارایی خود را ببازد، کنایه از کسی که با نظر پاک به معشوق خود می نگرد، عاشق صادق، شخص وارسته، زاهد و تارک دنیا، برای مثال تمنی کند عارف پاک باز / به دریوزه از خویشتن ترک آز (سعدی۱ - ۵۶)
دارای جان پاک، دارای روان پاک، پاک نهاد، پاک باطن
کسی که خاک را برای یافتن چیزی با ارزش غربال کند، برای مثال زر سوده را گر بود ریزریز / به سیماب جمع آورد خاک بیز (نظامی۶ - ۱۰۸۶) ، کنایه از خاکسار
پاکیزه شدن، از آلودگی درآمدن، سترده شدن، زدوده شدن
محو شدن
محو شدن
کسی که در طاس فال می بیند، آنکه به وسیلۀ طاس جادوگری می کند
مروینش کت پیشگوی اختری کندا
آنکه بکام خور رسیده کسی که بمراد خویش رسیده کامیاب